استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا نگاه
داشت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر
است؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم.
استاد گفت: من هم
بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر
من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقى خواهد افتاد.
شاگردان
گفتند: هیچ اتفاقى نمی افتد. استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه
دارم، چه اتفاقى می افتد؟ یکى از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد می گیرد.
حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگرى
جسارتاً گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار می گیرند و
فلج می شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان
خندیدند. استاد گفت: خیلى خوب است. ولى آیا در این مدت وزن لیوان تغییر
کرده است؟ شاگردان جواب دادند: نه پس چه چیز باعث درد و فشار روى عضلات می
شود؟ من چه باید بکنم؟
یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس بیست دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن میخواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاههای متعجب، اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز دستهای حاضرین بالا رفت. این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آنرا روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید:
ادامه مطلب ...امیر کبیر وزیر خردمند و آگاه ناصرالدین
شاه بود که محبوبیت فراوانی داشت و به همان میزان دشمنانی سرسخت که روزی
به ناصرالدین شاه گفتند : « عالی مقام شما چه نشسته اید که وزیرتان
(امیرکبیر) هر هفته روزهای جمعه با بیگانگان در گلبه ای دور افتاده جلسه ای
منعقد می کند و با آنان علیه شاه به...
گفتگو می پردازد.» ناصرالدین شاه نگران شد و تصمیم گرفت که شخصا این موضوع
را پیگیری نماید . لذا درآن روز موعود با لباسی مبدل سوار اسب شد و به
تعقیب امیر کبیر پرداخت و در نهایت حیرت دید که امیر کبیر به تنهایی راه
درازی را پیمود و در خارج از شهر به درون کلبه ای رفت . ناصرالدین شاه از
پشت شیشه پنجره کوچکی ، پنهانی به تماشای امیرکبیر نشست و در نهایت حیرت ،
وزیر خود را دید که لباس عوض کرد و لباس چوپانی پوشید و به طور ایستاده چند
دقیقه ای باکسی صحبت کرد . ناصرالدین شاه که بیشتر از این را نمی توانست
ببیند ، در نتیجه مخاطب امیرکبیر را اصلا ندید . فردای آن روز امیرکبیر را
خواست و در نهایت صراحت موضوع را با او در میان گذاشت و پرسید : « آیا تو
به تاج و تخت ما اعتراضی داری؟ چون شنیده ام در پنهان ،جلساتی تشکیل می
دهید .»
امیرکبیر پوزخندی زد و گفت:
افراد ثروتمند و میلیونر خود ساخته باهوش تر و برتر از شما
نیستند. اما آنها از یک سری اسرار ویژه برای ثروتمند شدن بهره گرفته اند که
شما نیز میتوانید با پیروی از آنها حداقل کسب و کار خود را رونق بخشید.
۱) رویاهای بزرگی در سر داشته باشید. افکار بزرگ زندگی شما را متحول خواهد ساخت.
۲)
یک تصویر خاص از مقصد مسیر خود در ذهن تان ترسیم کنید. هر اندازه این
تصویر مشخص تر و خاص تر باشد امکان دستیابی شما به آن بیشتر خواهد بود.
۳)
به گونه ای رفتار کنید که گویی شما مالک کسب و کارتان میباشید. ولو آنکه
برای شخص و شرکت دیگری کار میکنید. این نگرش شما بذرهای موفقیت و استقلال
شغلی را در سرنوشت شما خواهد کاشت.
۴) شغل خود را دوست داشته باشید.
چنانچه به آن علاقه مند نمیباشید آن را رها کنید. با "نه" گفتن به شغلی که
تنها برای پول انجامش میدهید شغل دلخواه خود را همچون آهن ربا جذب خود
خواهید کرد.
جلسات هفتگی پنج شنبه ساعت 4 الی 6
جلسات لیدرشیپ شنبه ها
جلسه کارگاهی فصل اول کتاب بازاریابی شبکه ای بادران شنبه ها 17 الی 19
جلسه کارگاهی فصل دوم کتاب بازاریابی شبکه ای تغییر الگوها یکشنبه ها 17 الی 19
جلسه کارگاهی هدف و برنامه ریزی و تعهد دوشنبه ها 17 الی 19
جلسه کارگاهی لیست و دعوت و معرفی سه شنبه ها 17 الی 19
جلسه کارگاهی پیگیری چهارشنبه ها 17 الی 19
جلسه کارگاهی نحوه آموزش دادن کسانی که یک نفر سازمان دارند شنبه ها14 الی 16
جلسه افرادی که 3 نفر در سازمان دارند
جلسه افرادی که بالای 10 نفر در مجموعه دارند
جلسه افرادی که بالای 30 نفر در مجموعه دارند